به هر حال تو یک تابوت داری و منی ک از تک تک این کلمات متنفرم. به هر حال در تو اشتیاق کمی بود و منی ک سرشار از حماقتم. برایم فرقی نکرد، هزاران بار به چشم، به گوشت و قلبم دیدم و نفهمیدم، نخواستم چنین فهمیدنی را. به یقین، به قوانینِ جاذبه و هر چه ک بشود آن را معتبر شمرد. به تابش اولین پرتو صبحگاهی ک می نشیند روی این دنیای مادی، همگی معنای یکسانی دادند و من هم آن را شنیدم ولی نخواستم ک ببینم. صدایِ قلبِ من سنگین است و از درک کردنش منزجر می شوم. به پمپاژ حجمی از خون در رگ هایم، ک اگر اعدادش در بازه خاصی از ریاضیات صدق کند زنده می مانم. اما شب ها، به وقت تاریکی آنچنان مرا در برم می گیرد ک انگار، اگر لحظه ای از آن غافل شوم از تپش باز خواهد ایستاد و من از ترس حتا نفس نمی کشم. و از آن متنفرم. از آن متنفرم ک بدین گوشت و استخوان ها و نگاهِ فاسدم آلودم. ک این از روحِ من است، اگر از آن دست نمی کشم. روحی ک ارتفاع کمی دارد. 

 

حضورِ هاشور خورده ناشی از فقدانت

روح من ارتفاعِ کمی دارد

سرود روشنایی به گوش هایی کر

ک ,کمی ,متنفرم ,نمی ,حال ,شوم ,از آن ,کمی دارد ,و از ,گوشت و ,نمی کشم

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

همیشه‌ی متروک .:: علی یزدی دوست ::. Ali YazdiDoost وبلاگ مدل ,عکس,خبر,تلگرام ,سایت تفریحی دانلود آهنگ جدید Concert News مشاوره رایگان مهاجرت وبلاگ من گروه مطالعات اجتماعی دوره اول نقده دیزل ژنراتور, الکترو موتور, موتور برق,ویبراتور جدیدترین گوشی سامسونگ 2019